Document Type : Research Paper
Authors
Hazrat Masoumeh University
Abstract
In this article, the causative alternation in Persian is discussed. First, it is shown that Persian anticausative verbs involve a CAUSE component and an implicit external argument. Second, we claim that causative alternation arises when a single change-of-state verb invokes more than one semantic frame (Fillmore, 1985): causative frame and anticausative frame. These semantic frames are the result of focusing a special part of the schematic scene described by the verb and together with the relevant syntactic frame, they are represented as lower level constructions (Iwata, 2008). Third, the role of arguments in participation in causative alternation can be accounted in a usage-based model of grammar. Based on this view, constructions sanction linguistic expressions as a whole.
Keywords
1- مقدمه
در زبان فارسی مانند بسیاری از زبانها فعلهای تغییرحالت در تناوب سببی[1] شرکت میکنند. فعلهایی مانند شکستن و پختن در دسته فعلهای تغییرحالت قرار دارند که در تناوب سببی شرکت میکنند:
(1) الف) علی شیشه را شکست. / شیشه شکست.
ب) مریم غذا را پخت / غذا پخت.
مهمترین ویژگی تناوب سببی این است که فاعل گونه لازم و مفعول گونه متعدی دارای نقش معنایی یکسان هستند. فعلهای تناوبی در کاربرد لازم، خودانگیخته یا ضدسببی[2] و در کاربرد متعدی، فعلهای سببی خوانده میشوند. در فعلهای تناوب سببی، گونه لازم نشاندهنده یک تغییرحالت است و گونه متعدی علاوه بر تغییرحالت یک چیز، نشاندهنده سبب[3] یا عامل[4] این تغییرحالت میباشد. بنابراین گونه متعدی را میتوان به شکل باعث] فعل لازم[ شدن بازگویی کرد. تناوب سببی در طول دهههای گذشته مورد مطالعه زبانشناسان بسیاری قرار گرفته است. یکی از سؤالاتی که در مورد تناوب سببی مطرح میشود مربوط به رابطه میان دو گونه است. آنچه مسلم است این است که قائل شدن به دو مدخل واژگانی برای دو گونه فعلی تناوب سببی، نمیتواند رویکرد مناسبی باشد. بنابراین بسیاری از زبانشناسان معتقدند دو گونه تناوب سببی از طریق رابطه اشتقاقی با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند. به عبارت دیگر فعلهای تناوبی صرفاً دارای یک مدخل واژگانی بوده و یک گونه از گونه دیگر مشتق میشود. در این زمینه برخی زبانشناسان معتقدند گونه سببی، گونه پایه بوده و گونه ضدسببی از آن مشتق میشود (لوین و رپپورت، 1995؛ راینهارت، 2002؛ کرکیا، 2004). دستهای دیگر از زبانشناسان معتقدند گونه ضدسببی، گونه پایه بوده و گونه سببی از آن مشتق میشود (پینکر، 1989؛ جکندوف، 1990؛ هیل و کایزر، 2002). تعدادی از زبانشناسان نیز معتقدند هر دو گونه از یک ستاک مشترک بدست میآیند (پینون، 2001). در این مقاله نشان خواهیم داد که موضوعات فعلی در فراهم نمودن شرایط تناوب سببی موثرند اما هیچ یک از رویکردهای واژگانی نمیتوانند نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعلها را تبیین کنند. ادعای اصلی نگارندگان این مقاله این است که میان دو گونه تناوب سببی رابطه اشتقاقی وجود ندارد، بلکه در چارچوب رویکرد واژگانی– ساختمند[5] (ایواتا، 2008؛ بواس، 2003) و معناشناسی چارچوب[6] (فیلمور، 1985؛ فیلمور و بیکر، 2010) تناوب سببی حاصل بر انگیخته شدن بیش از یک چارچوب معنایی توسط یک فعل است. بر اساس این رویکرد صحنه طرحوارهای فعل تناوبی توصیفکننده یک رویداد سببی توسط عامل است. در صورتی که کل این صحنه کانونی شود، تظاهر آن در نحو به صورت گونه سببی است. اما اگر بخش خاصی از این صحنه طرحوارهای، کانونی شده و بخشی از آن در سایه قرار گرفته یا بریده شود، حاصل آن گونه ضدسببی میباشد. عبارات زبانی حاوی هر یک از گونههای تناوب سببی در چارچوب معنایی خاصی ظاهر میشوند که تناظر این چارچوبهای معنایی با ساختهای نحوی، به شکل ساختهای سطح پایین[7] فعلی نشان داده میشوند (ایواتا، 2008). بر اساس این رویکرد، اول اینکه تبیین تناوب سببی به خارج از واژگان منتقل شده و دوم اینکه بر اساس انگاره کاربرد-بنیاد[8] میتوان نقش موضوعات فعلی در تناوب سببی را تبیین کرد زیرا ساختها کل یک عبارت زبانی را تایید میکنند. به عبارت دیگر کل عبارت حاوی فعل در فراهم نمودن شرایط تناوب سببی موثر است. همچنین در این مقاله نشان داده میشود فعلهای ضدسببی دارای مؤلفه سبب و موضوعی خارجی ناآشکار هستند و تفاوت میان ساخت ضدسببی و مجهول به ماهیت موضوع خارجی مرتبط است. این مقاله مشتمل بر بخشهای ذیل است. در بخش 2 به معرفی انواع تناوب سببی از لحاظ صوری میپردازیم. در بخش 3 و 4 انواع رویکردهای مرتبط با تناوب سببی مرور خواهند شد. بخش 5 به تحلیل و بررسی تناوب سببی بر اساس چارچوب نظری مقاله اختصاص دارد. در بخش 6 نتیجهگیری از مباحث مطرح شده ارائه میشود.
2- انواع تناوب سببی در فارسی
بر اساس کامری (1992) زبانها دارای سه نوع ساخت سببیاند که عبارتند از واژگانی، ساختواژی و تحلیلی. در تناوب سببی واژگانی، بین گونه سببی و گونه ضدسببی تفاوت صوری وجود ندارد. فعلهای تناوب سببی واژگانی در فارسی عبارتند از شکستن، پختن، پیوستن، دریدن، بریدن، پیچیدن، ریختن، شکافتن، نگه داشتن، مالیدن، فرسودن، گداختن، آلودن، ساییدن، گسیختن و کشیدن (دبیرمقدم، 1384). تناوب سببی ساختواژی حاصل افزودن پسوند -ان به بن مضارع فعل ضدسببی است مانند ترسیدن/ترساندن و ترکیدن/ترکاندن. علاوه بر دو نوع تناوب سببی، زبان فارسی از ساختهای دیگری بهره میبرد که به فعل مرکب معروف است. در این فعلها یک جزء غیرفعلی که ممکن است اسم یا صفت باشد در کنار فعلهای سبک[9] مانند کردن و شدن قرار گرفته و تشکیل یک فعل مرکب را میدهد (کریمی دوستان، 1997؛ فولی و دیگران، 2005). گونه سببی به وسیله فعل سبک کردن و گونه ضدسببی به وسیله فعل شدن ساخته میشود. برخی فعلهای مرکب تناوبی عبارتند از تلخ شدن/تلخ کردن، ناراحت شدن/ ناراحت کردن و ضعیف شدن/ ضعیف کردن.
3- تناوب سببی در آثار زبانشناسان غیرایرانی
رویکردی که مدتها در ادبیات مربوط به تناوب سببی رایج بود این است که گونه سببی از گونه ضدسببی متناظر خود مشتق میشود. پیامد معنایی فرایند سببیسازی این است که یک فاعل با نقش معنایی عامل را معرفی میکند (پزتسکی، 1995؛ پینکر، 1989؛ جکندوف، 1990؛ هیل و کایزر، 2002). بر اساس این رویکرد گونه ضدسببی دارای بازنمایی واژگانی تک ظرفیتی بوده و موضوع خارجی در آن وجود ندارد. اما دقت بیشتر در دادههای زبانی نکاتی را آشکار میکند که نشان میدهد رویکرد سببیسازی نمیتواند رویکرد مناسبی برای تحلیل همه انواع تناوب سببی باشد. پینون (2001) با بررسی تناوب سببی در زبانهای آلمانی، لهستانی و مجاری نشان میدهد در این زبانها، گونه ضدسببی نشاندار است و به وسیله افزودن وند یا ضمیر انعکاسی به گونه سببی ساخته میشود. در واقع در این زبانها با فرایند ضدسببیسازی روبرو هستیم. لوین و رپپورت (1995)، راینهارت (2002)، کرکیا (2004) و کونتز-گاربودن (2009) نظریه خود را به صورت اشتقاق صورت ضدسببی از گونه سببی مطرح میکنند. بر اساس نظریه لوین و رپپورت (1995) هر دو گونه دارای بازنمایی واژگانی یکسانند که در (2) نشان داده شده است:
(2) [x DO ] CAUSE [ y BECOME state]
ادعای لوین و رپپورت (1995) این است که هر دو گونه سببی و ضدسببی از نظر بازنمایی واژگانی یکسان و دو ظرفیتیاند. به عبارت دیگر در بازنمایی واژگانی فعلهای ضدسببی مؤلفه سبب وجود دارد و حذف نمیشود و علت عدم ظاهر شدن موضوع خارجی در گونه ضدسببی این است که موضوع خارجی به علت مقید شدن واژگانی در سطح ساخت موضوعی حضور ندارد و بنابراین در نحو بیان نمیشود. به عبارت دیگر در بازنمایی معنایی دو گونه، موضوع خارجی حضور دارد اما این عنصر در ساخت موضوعی گونه ضدسببی حضور ندارد[10]. اما رویکرد فوق نیز دارای مشکلاتی است. اول اینکه در برخی زبانها گونه سببی از نظر صرفی نشاندار و گونه ضدسببی بینشان است. این رویکرد نمیتواند این مسئله را تبیین کند. دوم اینکه بر خلاف پیشفرض این رویکرد، برخی زبانشناسان (الکسیادو و دیگران، 2006) نشان میدهند فعلهای ضدسببی در ساخت موضوعی خود بر حضور موضوع خارجی دلالت میکنند که در سطح نحو ناآشکار است. برخی زبانشناسان مانند پینون (2001) برای حل مشکل تشخیص صورت پایه، رویکرد پایه مشترک را پیشنهاد میدهند که بر اساس آن هر دو گونه سببی و ضد سببی از یک ستاک مشتق میشوند. به طور کلی رویکردهای واژگانی تناوب سببی دارای یک مشکل عمده هستند که عبارتست از عدم تبیین نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعلها. چنانکه در بخش 5-2 نشان خواهیم داد، موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعلها موثرند در حالی که بر اساس رویکردهای واژگانی، اشتقاق گونه مشتق از گونه پایه در واژگان رخ میدهد. از آنجا که درج موضوعات فعلی در نحو انجام میشود بر اساس رویکردهای واژگانی راهی برای تبیین نقش موضوعات فعلی در تناوب سببی وجود ندارد.
4- تناوب سببی در آثار زبانشناسان ایرانی
عدهای از زبانشناسان تبدیل فعلهای متعدی به لازم را نوعی مجهول دانستهاند و تناوب جفتهای باز کردن/شدن، گول زدن/گول خوردن، شکست دادن/شکست خوردن را مجهول قلمداد کردهاند (نوبهار، 1372؛ طیب، 2001). جباری (1382) و حقبین (1383) بر این باورند که در زبان فارسی علاوه بر ساخت مجهول، ساخت میانه نیز وجود دارد و فعل دوم در جفتهایی نظیر باز کردن/باز شدن، گول زدن/گول خوردن، شکست دادن/ شکست خوردن را فعل میانه میدانند. راسخمهند (1386) در تحلیلی همسو با هسپلمث (1993) با ارایه شواهدی این گونه فعلها را ضدسببی میشمرد و نشان میدهد که در زبان فارسی جهت میانه وجود ندارد. کریمی (1376) و مگردومیان (2001) نیز با ارائه شواهدی نشان میدهند تحلیل مجهول یا میانه این فعلها مردود است. کریمی این فعلها را معادل غیرمفعولی فعلهای متعدی میداند. به نظر رضایی (1389) فرایندی که دبیرمقدم و دیگران در مورد جفتهای کردن/شدن بیان نمودهاند همان تغییر تعدی است. به عقیده رضایی (1389) این فرایند منحصر به جفتهای کردن/شدن نیست بلکه این جفت تنها یک نمونه از تناوب سببی در فارسی است که نه تنها در جفتهای گول زدن/خوردن، شکست دادن/ شکست خوردن بلکه در افعالی نظیر انداختن و افتادن و حتی افعال دو وجهی مانند شکستن و سوختن صورت میگیرد. طبیبزاده (1385: 115) بر این باور است که کلیه زنجیرههای اسم/صفت+ شدن/بودن که قابل تبدیل به ساخت سببی هستند، دارای ساخت اسنادی میباشند و نه مجهول. راسخ مهند (1386) معتقد است در جملات ضدسببی میتوان از قید خودبهخود استفاده کرد و گفت درخودبهخودبازشد وآبخودبهخودگرمشد اما این قید در مجهول به کار نمیرود و نمیتوان گفت* دیوار خودبهخودسفیدشدو* لباسخودبهخودکوتاهشد. به اعتقاد راسخمهند (1386) عدم کاربرد این قید نشانه وجود عامل در جمله است که حتی اگر ذکر نشود، در جمله قابل استنباط است و این یکی از نشانههای مجهول بودن جمله است. در بخش 5 نشان خواهیم داد قید خودبهخود صرفاً نشانه عدم وجود عامل بوده و به معنای عدم وجود سایر انواع سبب مانند وسیله و نیروی طبیعی[11] نیست. از لحاظ رابطه میان دو گونه در تناوب سببی، زبانشناسان ایرانی به رابطه اشتقاقی واژگانی در تناوب سببی قائل هستند (رضایی، 1389؛ راسخ مهند، 1386) اما در مورد جزئیات آن بحثی به میان نیاوردهاند. دبیرمقدم (1384) در چارچوب نظریه واژگانی به تحلیل تناوب سببی میپردازد.
5- تحلیل و بررسی
در این بخش به مرور ویژگیهای نحوی و معنایی تناوب سببی خواهیم پرداخت. بدین منظور ابتدا تناوب سببی را با دیگر تناوبهای تعدی[12] مانند مجهول مقایسه خواهیم کرد. سپس به ویژگیهای معنایی فعلهای تناوبی و نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعلها خواهیم پرداخت. در انتها تناوب سببی را در چارچوب رویکرد واژگانی–ساختمند تحلیل خواهیم کرد.
5-1- ضدسببی و مجهول
چنانکه ذکر شد تناوب سببی یک تناوب تعدی است که در آن تنها موضوع فعل ضدسببی، دارای نقش معنایی یکسان با مفعول فعل سببی است. این ویژگی باعث میشود تناوب سببی با سایر تناوبهای تعدی مانند مجهول شباهت داشته باشد:
(3) الف) علی طناب را برید. (سببی)
ب) طناب برید. (ضدسببی)
ج) طناب بریده شد. (مجهول)
فعلهای ضدسببی دارای ویژگیهای مشترکی با فعلهای مجهول هستند. به عنوان مثال در بسیاری از زبانها فعلهای ضدسببی و مجهول دارای تکواژ یکسانی هستند (شافر، 2009؛ دبیرمقدم، 1364).
در انگلیسی ساخت ضدسببی و مجهول با یکدیگر تفاوت دارند (لوین و رپپورت، 1995؛ راینهارت، 2002؛ کرکیا، 2004). اولین تفاوت این است که فعلهای مجهول در انگلیسی میتوانند توسط عبارت by و قیدهای کنادی[13] توصیف شده و به همراه بند هدف به کار روند در حالی که در ساخت ضدسببی هیچیک از این موارد امکان ندارد:
(4) a.The boat was sunk by Bill/ on purpose/ to collect the
insurance.
b.*The boat sank by Bill/ on purpose/ to collect the
insurance.
تفاوت دیگر این است که در ساختهای ضدسببی میتوان عبارت by itself را به کار برد در حالی که در ساخت مجهول نمیتوان این عبارت را استفاده کرد:
(5) a.*The door was broken by itself
b. The door broke by itself
بر اساس دیدگاه بسیاری از زبانشناسان این تفاوت به این علت وجود دارد که در بازنمایی واژگانی فعلهای مجهول یک موضوع خارجی ناآشکار وجود دارد که میتواند عبارت by، قیدهای کنادی و بند هدف را نظارت[14] کند در حالی که بازنمایی واژگانی ساخت ضدسببی فاقد موضوع خارجی ناآشکار است. برای پاسخ به این پرسش که چرا ساختهای ضدسببی فاقد موضوع خارجی هستند دو دیدگاه وجود دارد: اول اینکه فعلهای ضدسببی، فعلهایی تک ظرفیتی هستند بنابراین فاقد مؤلفه سبب و موضوع خارجی هستند (پزتسکی، 1995). دوم اینکه فعلهای ضدسببی فعلهای دوظرفیتی هستند اما به علت فرایند مقید شدن واژگانی[15](لوین و رپپورت، 1995) یا پوچوارهسازی[16]موضوع خارجی (راینهارت، 2002)، موضوع خارجی در سطح ساخت موضوعی این فعلها حضور ندارد. در این بخش با بررسی دادههای فارسی نشان میدهیم علاوه بر اینکه فعلهای ضدسببی، فعلهای دو ظرفیتی محسوب میشوند، در سطح ساخت موضوعی خود دارای موضوع خارجی هستند که در سطح نحو ناآشکار است. بنابراین تحلیل، تفاوت مجهول و ضدسببی به این مسئله باز میگردد که در ساخت مجهول، موضوع خارجی ناآشکار میتواند دارای نقش عامل باشد اما در ساخت ضدسببی، موضوع خارجی نمیتواند عامل باشد. به عبارت دیگر فعلهای مجهول و ضدسببی از لحاظ ظرفیت معنایی مشابه میباشند.
ابتدا به شواهدی اشاره میکنیم که نشان میدهند فعلهای ضدسببی فعلهایی دو ظرفیتی بوده و دارای مؤلفه سبب هستند. مهمترین شاهد برای وجود مؤلفه سبب در فعلهای ضدسببی به کار رفتن عبارت by itself به همراه فعلهای ضدسببی است. کرکیا (2004) معتقد است این قید توصیف کننده یک سبب در بازنمایی واژگانی این فعل است.در زبان فارسی «خودبهخود» را میتوان معادل عبارتby itself دانست. در جملات زیر به کار رفتن «خودبهخود» به همراه فعلهای ضدسببی نشان میدهد مؤلفه سبب در آنها وجود دارد:
(6) الف) در خودبهخود باز شد.
ب) این گیاه خودبهخود رویید.
ج) گل خودبهخود پژمرده شد.
د) ماست خودبهخود ترشید.
ه) گل خودبهخود پژمرد.
یک شاهد برای اینکه عبارت خودبهخود نشاندهنده مؤلفه سبب در جملات ضدسببی است جملات منفی ضدسببی است. به عنوان مثال مکالمه زیر را در نظر بگیرید.
(7) الف) شیشه را چه کسی شکست؟
ب) شیشه خودبهخود شکست.
الف) شیشه خودبهخود نشکست، تو شیشه را شکستی!
در مکالمه (7) گوینده (الف) با بکار بردن جمله منفی حاوی عبارت خودبهخود، اینکه شیشه باعث شکستن خود شده یا طناب باعث بریدن خود شده را انکار میکند و گوینده (ب) را سبب این رویداد معرفی میکند. در واقع گوینده با به کار بردن جمله منفی حاوی خودبهخود به وجود سبب در بازنمایی واژگانی فعل ضدسببی اذعان میکند.
شاهد دیگر برای وجود مؤلفه سبب در فعلهای ضدسببی این است که در فارسی گاهی فعل سببی در ساخت ضدسببی به کار میرود:
(8) هوا خیلی سرد کرده.
جمله (8) نشان میدهد ساخت ضدسببی بر وجود مؤلفه سبب دلالت میکند زیرا گوینده با بکار بردن این جمله گویی هوا را علت سرد شدن خود میداند.
بنابر بحث فوق، نگارندگان فعلهای ضدسببی را شامل مؤلفه سبب میداند. پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که اگر فعلهای ضدسببی مانند فعلهای مجهول دو ظرفیتی هستند، تفاوت میان این دو ساخت چیست؟ در این بخش نشان خواهیم داد تفاوت این دو ساخت در ماهیت موضوع خارجی در آنها است. موضوع خارجی در ساخت مجهول میتواند دارای نقش عامل باشد اما در ساخت ضدسببی موضوع خارجی صرفاً میتواند از انواع دیگر سبب مانند وسیله، نیروی طبیعی یا رخداد[17] باشد. چنانکه ذکر شد در انگلیسی فعلهای ضدسببی نمیتوانند به وسیله عبارت by یا قیدهای کنادی توصیف شده و یا به همراه بند هدف به کار روند. این مسئله شاهدی برای عدم وجود موضوع خارجی در این ساخت محسوب میشود. اما چنانکه شافر (2009) اشاره میکند این آزمونها صرفاً نشاندهنده عدم وجود نوع خاصی از موضوع خارجی یعنی عامل هستند. زیرا موضوع خارجی وسیله، نیروی طبیعی و رویداد حتی اگر در جایگاه سبب فعلهای سببی قرار گیرند نمیتوانند به همراه بند هدف، قید کنادی یا حرف اضافه by «وسیله» به کار روند:
(9) طوفان کشتی را (*عمداً/ *با یک موج بزرگ/ *برای اینکه سرنشینانش را غرق
کند) در هم شکست.
قید خودبهخود در فارسی نیز صرفاً نشانه عدم وجود عامل در جمله است و نه به معنای عدم وجود انواع دیگر سبب. در جمله بیمار خودبهخود خوب شد گوینده اذعان میکند که بیمار به دست پزشکان بهبود نیافته بلکه عاملی ناشناخته در بهبود او موثر بوده است. از طرف دیگر در زبان فارسی میتوان موضوع خارجی وسیله، نیروی طبیعی و رویداد را به همراه حرف اضافه «از» و «با»، در ساخت ضدسببی به کار برد:
(10) الف) شیشه با سنگ شکست.
ب) شیشه از/ با فشار باد شکست
ج) شیشه از موج انفجار شکست
د) شیشه با چکش شکست.
ه) غذا با حرارت ذغال پخت
و) تسمه از فشار زیاد برید.
بنابراین اگر به کار بردن حرف اضافه «به وسیله» در فعلهای مجهول نشان دهنده حضور موضوع خارجی است، به کار رفتن حرف اضافه «از» یا «با» نیز نشان دهنده حضور یک موضوع خارجی در ساخت موضوعی فعلهای ضدسببی است. اما در فعلهای ضدسببی موضوع خارجی نمیتواند عامل باشد. این مسئله تفاوت میان ضدسببی و مجهول را تبیین میکند. چنانکه جملات زیر نشان میدهند فعلهایی که لزوماً نیاز به عامل دارند نمیتوانند در ساخت ضدسببی ظاهر شوند اما میتوانند مجهول شوند:
(11) الف) *علی خودبهخود کشته شد
ب) علی توسط دشمن کشته شد.
الکسیادو و دیگران (2006) و کالولی (2007) نیز با بررسی دادههایی از زبانهای آلبانیایی و یونانی نشان میدهند فعلهای ضدسببی در ساخت موضوعی خود دارای موضوع خارجی هستند. به طور خلاصه در این بخش نشان دادیم فعلهای ضدسببی علاوه بر دارا بودن مؤلفه سبب در بازنمایی واژگانی، دارای موضوع خارجی ناآشکار هستند و تفاوت میان ساخت مجهول و ضدسببی به حضور عامل در مجهول مربوط است.
5-2- ویژگیهای معنایی فعلهای تناوبی و نقش موضوعات فعلی
هسپلمث (1993)، لوین و رپپورت (1995) و راینهارت (2002) در بررسی فعلهای تناوب سببی به این نتیجه میرسند که فعلهایی میتوانند در تناوب سببی شرکت کنند که محدودیتی در مورد موضوع خارجی آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر موضوع خارجی یک فعل محدود به عامل باشد، آن فعل نمیتواند در تناوب سببی شرکت کند و صرفاً دارای گونه سببی است. در اینجا قصد نداریم در مورد ویژگیهای معنایی فعلهای تناوبی بحث کنیم. آنچه مد نظر نگارندگان است این است که تمامی این زبانشناسان، تناوبی بودن فعلها را به ویژگیهای معنایی فعلها نسبت میدهند در حالی که عوامل دیگری نیز در تناوبی بودن یا نبودن فعلها موثرند. رپپورت و لوین (2011) دادههایی را در انگلیسی ارائه میدهند که نشان میدهد علاوه بر ویژگیهای معنایی فعلها، عواملی چون موضوعات فعلی که به همراه فعل در جمله میآیند، در تناوبی بودن آن موثر هستند.
در زبان فارسی نیز برخی فعلهای تناوبی، اگر به همراه موضوعات خاصی به کار روند نمیتوانند در تناوب سببی شرکت کنند:
(12) الف) علی شیشه را شکست.
ب) شیشه شکست.
ج) علی قولش را شکست.
د) * قول علی شکست.[18]
(13) الف) مریم طناب را برید
ب) طناب برید.
ج) مریم/ کارد میوه را برید.
د) * میوه برید.
(14) الف) علی پماد را مالید به دستش.
ب) پماد مالید به دست علی.
ج) راننده ماشین را مالید به دیوار.
د) * ماشین مالید به دیوار.
هیچیک از رویکردهای واژگانی تناوب سببی نمیتوانند نقش موضوعات فعلی را در تناوب سببی تبیین کنند. بر اساس رویکردهای واژگانی، اشتقاق یک گونه از گونه دیگر در واژگان رخ میدهد در حالی که موضوعات فعلی در بخش نحو در کنار فعل قرار میگیرند. رویکرد واژگانی- ساختمند با مجهز بودن به انگاره کاربرد-بنیاد میتواند نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعلها را به راحتی تبیین کند.
5-3 رویکرد واژگانی-ساختمند
به پیروی از ایواتا (2008) و بواس (2003) در چارچوب رویکرد واژگانی– ساختمند، تناوب موضوعی را حاصل حضور یک فعل در بیش از یک چارچوب معنایی میدانیم. در این رویکرد که یک انگاره کاربرد- بنیاد محسوب میشود چارچوبهای معنایی به همراه چارچوبهای نحوی مربوطه به شکل ساختهای سطح پایین فعلی نشان داده میشوند که حاصل انتزاعی کردن رخدادهای منفرد عبارات زبانی است. انتزاعی شدن ساختهای فعلی[19] باعث شکلگیری ساختهای طبقه فعلی[20] میشود که در سطح میانی قرار دارند. هر یک از گونههای تناوب توسط یک ساخت طبقه فعلی مجزا تایید میشوند. انتزاعی شدن ساختهای طبقه فعلی نیز منجر به شکلگیری ساختهای انتزاعی سطح بالا[21] میشود. در رویکرد واژگانی– ساختمند، ساختها عبارتند از تناظر صورت و معنا که واحدهای اصلی زبان محسوب میشوند. در این رویکرد تمام سطوح تحلیل شامل ساختها میباشند و عبارات زبانی اگر به وسیله ساختهای زبان تایید شوند، عباراتی پذیرفتنی محسوب میشوند. در این رویکرد اطلاعات معنایی ساختها بر اساس معناشناسی چارچوب ( فیلمور، 1985؛ فیلمور و بیکر، 2010) نمایش داده میشود.
بر اساس معناشناسی چارچوب، توصیف معنایی کلمات میبایست شامل اطلاعاتی در مورد تمام جنبههای دائرهالمعارفی مرتبط با کلمات باشد. فیلمور (1985) معتقد است به منظور درک معنای یک کلمه در یک زبان خاص، ابتدا میبایست دانش ساختارهای مفهومی یا چارچوبهایی معنایی که زیربنای معنایی کلمات محسوب میشوند را در اختیار داشته باشیم. چارچوبهایی معنایی از عناصر چارچوب[22] تشکیل شدهاند که عبارتند از مشارکتکنندگان در چارچوب معنایی فعل که به صورت نقشهای موقعیتیو روابط میان آنها توصیف میشوند. علاوه بر این، چارچوبها شامل معانی پیشانگاره در مورد واژه مورد نظر میباشند. بر اساس این اصول، هر ساخت فعلی شامل اطلاعات معنایی در مورد چارچوبی است که آن معنای فعلی در آن به کار میرود. علاوه بر این هر ساخت فعلی شامل اطلاعات نحوی در مورد تظاهر نحوی عناصر چارچوب میباشد.
چنانکه در بخش پیشین نشان داده شد، تمامی فعلهای تناوب سببی، دارای بازنمایی واژگانی دو ظرفیتی هستند. این بدین معنی است که حتی در کاربرد ضدسببی این افعال، مؤلفه سبب و موضوع خارجی وجود دارد اما موضوع خارجی نمیتواند عامل باشد. بنابراین فعلهای تناوبی را به صورت صحنه طرحوارهای نشان میدهیم که در آن یک موضوع خارجی که میتواند عامل، وسیله، نیروی طبیعی یا یک رویداد باشد، باعث تغییر حالت یا وضعیت کنشرو میشود. به عنوان مثال صحنه طرحوارهای فعل شکستن در (15) نشان داده شده است.
(15) صحنه طرحوارهای فعل شکستن
صحنه فوق به یک سبب اشاره میکند که میتواند عامل، نیروی طبیعی یا وسیله باشد. این صحنه همچنین به یک کنشپذیر اشاره میکند که تحت تأثیر سبب تغییر حالت داده و از حالت نشکسته به حالت شکسته در آمده است. صحنه فوق بسته به اینکه کدام بخش آن کانونی شود میتواند دارای دو تعبیر باشد. اگر کل صحنه کانونی شود تعبیر آن این است که یک سبب باعث شکستن شیشه شده است. تظاهر این تعبیر در نحو به صورت گونه سببی است. اما اگر سبب در سایه قرار گرفته و صرفاً شیشه کانونی شود، تعبیر آن این است که شیشه شکسته است. تظاهر تعبیر دوم در نحو، عبارتست از گونه ضدسببی. هر یک از تعابیر فوق به صورت یک چارچوب معنایی و به شکل طرحواره نشان داده میشود. چارچوب سببی در (16) نشان داده شده است.
(16) چارچوب معنایی گونه سببی فعل شکستن
فیشر و دیگران (1991) به فرایندی اشاره میکنند که بر اساس آن یک نقش برجستهسازی[23] شده در معنای فعل، در سایه قرار گرفته و در نحو بیان نمیشود اما معنای فعل به وجود آن نقش اشاره دارد. این فرایند زمانی عمل میکند که نقش مورد نظر از اهمیت کمتری برخوردار باشد. نقشی که در سایه قرار میگیرد میتواند به صورت موضوع غیرمستقیم[24] در نحو ظاهر شود. اما گاهی اوقات یک نقش از صحنه بریده[25] میشود. در این صورت این نقش حتی به صورت موضوع غیرمستقیم نیز نمیتواند در نحو ظاهر شود. در گونه ضدسببی علاوه بر کانونی شدن شیشه و در سایه قرار گرفتن سبب، عامل از صحنه بریده میشود. به همین علت میتوان وسیله یا نیروی طبیعی را به وسیله حروف اضافه در گونه ضدسببی به کار برد اما عامل نمیتواند در گونه ضدسببی ظاهر شود. چارچوب معنایی گونه ضدسببی شکستن در (17) نشان داده شده است. در این صحنه فقط نتیجه عمل کانونی شده و بقیه عناصر چارچوب در سایه قرار میگیرند.
(17) چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن
ساخت فعلی مربوط به گونه سببی چارچوب نحوی ] گ. اx گ. اy شکستن[ را با معنای ] x باعث شد y بشکند[ ارتباط میدهد. چارچوب نحوی ساخت فعلی گونه ضدسببی نیز به صورت ]گ. ا x شکستن[ است که با معنای ] x شکست[ مرتبط است. بنابراین ساخت فعلی دو گونه در (18) نشان داده شده است.
نحو: ] گ. اx گ. اy شکستن[ معنا: x باعث میشود y بشکند |
نحو: ] گ. اx شکستن[ معنا: x شکست |
(18) (الف) ساخت فعلی گونه سببی (ب) ساخت فعلی گونه ضدسببی
گونه سببی فعل شکستن به همراه عباراتی چون علی آب را ریخت و آشپز غذا را پخت توسط ساخت طبقه فعلی تایید میشود که چارچوب نحوی ] گ. ا x گ. ا y فعل [را با معنای ] x باعث تغییر وضعیت y شد[ پیوند میدهد. چگونگی تایید گونه سببی فعل شکستن در (19) نشان داده شده است.
نحو: ] گ. اx گ. اy شکستن[ معنا: x باعث میشود y بشکند |
نحو: ] گ. اx گ. ا y ریختن[ معنا: x باعث میشود y بریزد |
نحو: ] گ. اx گ. ا y فعل[ معنا: x باعث میشود y تغییر وضعیت دهد |
نحو: ] مریم آب را ریخت[ معنا: ..................................... |
نحو: ] علی شیشه را شکست[ معنا: ...................................... |
ساخت طبقه فعلی
ساخت فعلی
(19) تایید گونه سببی
گونه ضدسببی فعل شکستن نیز به همراه عباراتی چون آب ریخت توسط ساخت طبقه فعلی تایید میشود که چارچوب نحوی ] گ. اx فعل[ را با معنای ] x تغییر وضعیت داد[ پیوند میدهد. چگونگی تایید این گونه توسط ساخت طبقه فعلی فوق در (20) نشان داده شده است.
نحو: ] گ. اx فعل[ معنا: x تغییر وضعیت میدهد |
ساخت طبقه فعلی
نحو: ] گ. اx شکستن[ معنا: x شکست |
نحو: ] گ. اx ریختن[ معنا: x ریخت |
ساخت فعلی
نحو: ] آب ریخت[ معنا: ..................................... |
نحو: ] شیشه شکست[ معنا: ...................................... |
رخدادهای منفرد
(20) تایید گونه ضدسببی
ساخت فعلی گونههای تناوب سببی ساختواژی پوسیدن/پوساندن و فعل مرکب باز کردن/باز شدن نیز به همین ترتیب نشان داده میشود. نشانداری ساختواژی گونه سببی پوساندن به علت حضور موضوع خارجی در نحو میباشد. در مورد فعل مرکب باز کردن/باز شدن میتوان گفت فعل سبک کردن بازتاب حضور موضوع خارجی در نحو و فعل سبک شدن بازتاب عدم تظاهر عامل در نحو است.
در انگاره کاربرد- بنیاد (تیلور، 2002) رابطه میان ساختها و عبارتهای زبانی به این صورت تبیین میشود که عبارتهای جدید میتوانند معنادار و پذیرفتنی باشند اگر بتوانند با ساختهای زبانی که قبلاً به عنوان واحدهای زبان شناخته شدهاند ارتباط یابند. در غیر این صورت این عبارت ناپذیرفتنی خواهد بود. اگر یک عبارت زبانی بتواند به عنوان موردی از یک ساخت تعبیر شود، به وسیله ساخت مورد نظر تایید میشود. ساختها عبارتهای زبانی را به عنوان یک کل تایید میکنند. اگر این نظام را در مورد ساختهای فوق به کار بندیم نتیجه این است که به کار رفتن یک فعل در یک ساخت نحوی خاص بستگی به این دارد که کل زنجیرهای که فعل را در بردارد به عنوان موردی از یک ساخت تعبیرشود .به عنوان مثال کل عبارت آب ریخت توسط ساخت طبقه فعلی در (20) تایید می شود. بدین ترتیب میتوان نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل ها را تبیین کرد. چنانکه گفته شد در زبان فارسی برخی فعل های تناوب سببی اگر با موضوعات خاصی به کار روند در تناوب سببی شرکت نمیکنند و صرفاً دارای گونه سببی اند. در واقع موضوعات فعلی در تناوبی بودن این فعل ها موثر است.
(21) الف) علی شیشه را شکست
ب) شیشه شکست
ج) علی قولش را شکست
د) *قول علی شکست
علت اینکه جمله (21 د) ناپذیرفتنی است این است که این جمله نمیتواند در چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن حاضر شود. به عبارت دیگر این جمله توسط ساخت فعلی گونه ضدسببی فعل مورد نظر تایید نمیشود. چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن شامل معنای تغییرحالت یک جسم فیزیکی است اما عبارت *قول علی شکست با این چارچوب معنایی مطابقت نداشته و نمیتواند در آن ظاهر شود. بنابراین میتوان گفت فعل شکستن با دو چارچوب معنایی مرتبط است. چارچوبهای معنایی فعل شکستن را در (22) نشان میدهیم. چارچوب اول را چارچوب شکستن-تغییرحالت و چارچوب دوم را چارچوب شکستن-نقض کردن مینامیم. در واقع چارچوب شکستن-نقض کردن حاصل گسترش استعاری چارچوب شکستن-تغییرحالت است.
(22) الف) چارچوب شکستن-تغییرحالت
عناصر: سبب، کنشپذیر
روابط: سبب باعث میشود کنشپذیر از حالت نشکسته به حالت شکسته در
بیاید.
ب) چارچوب شکستن- نقض کردن
عناصر: عامل، کنشرو
روابط: عامل باعث میشود کنشرو نقض شود.
ساخت ضدسببی فقط عباراتی را تایید میکند که در آن فعل شکستن در چارچوب معنایی (22 الف) به کار رود. در جمله (21 د) این فعل در چارچوب معنایی (22 ب) به کار رفته و به همین علت ساخت ضدسببی آن را تایید نمیکند.
6- نتیجه
در این مقاله تناوب سببی در زبان فارسی در چارچوب رویکرد واژگانی– ساختمند مورد بررسی قرار گرفت. مزیت این رویکرد نسبت به رویکردهای دیگر این است که اول نیاز به تشخیص صورت پایه وجود ندارد و دوم بر اساس آن میتوان نقش موضوعات فعلی را در تناوبی بودن فعلها تبیین کرد. با بررسی دادههای فارسی به این نتیجه رسیدیم که فعلهای ضدسببی فارسی در بازنمایی واژگانی خود دارای مؤلفه سبب بوده و بر موضوع خارجی دلالت میکنند. در ادامه با تحلیل تناوب سببی در چارچوب رویکرد واژگانی–ساختمند، هر یک از گونههای تناوب سببی را حاصل حضور عبارت زبانی حاوی فعل در چارچوب معنایی خاصی دانستیم که این چارچوب معنایی به همراه ساخت نحوی مربوط به آن به صورت ساخت فعلی نشان داده شد. بر اساس انگاره کاربرد-بنیاد، ساختها کل عبارات زبانی را تایید میکنند. در نتیجه تایید یا عدم تایید یک عبارت توسط یک ساخت بستگی به موضوعات فعلی به کار رفته در آن نیز دارد.
[1].causative alternation
[2].anticausative
[3].cause
[4].agent
[5].lexical-constructional approach
[6].Frame Semantics
[7].lower-level construction
[8].usage-based model
[9].light verb
[10]. لوین و رپپورت (1995) بازنمایی واژگانی کلمات را شامل دو بخش بازنمایی معنایی و ساخت موضوعی میدانند.
[11].natural force
[12].transitivity alternation
[13].agentive adverb
[14].control
[15].lexical binding
[16].expletivization
[17].event
[18]. فعل شکستن در این جمله در معنای استعاری به کار رفته است. در بخش 5-3 نشان می دهیم که علت ناپذیرفتنی بودن این جمله همین است. به عبارت دیگر چارچوب معنایی فعل شکستن در این مثال با چارچوب معنایی مثال (15ب) متفاوت است. آشکار است که موضوع درونی فعل باعث این تفاوت شده است.
[19].verb-specific construction
[20].verb class-specific construction
[21].higher-level construction
[22].frame elements
[23].profiled role
[24].oblique role
[25].cut