نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشگاه حضرت معصومه

2 ادبیات و علوم انسانی

چکیده

در این مقاله تناوب سببی در زبان فارسی مورد بررسی قرار می­گیرد. با بررسی داده­های فارسی نشان داده­ایم فعل‌های ضدسببی در بازنمایی واژگانی خود بر وجود مؤلفه سبب و موضوع خارجی دلالت می­کنند. در ادامه با تحلیل تناوب سببی در چارچوب رویکرد واژگانی- ساختمند نشان داده­ایم تناوب سببی حاصل حضور عبارت زبانی حاوی فعل در دو چارچوب معنایی است که شامل چارچوب سببی و چارچوب ضدسببی می­شود. این دو چارچوب حاصل کانونی شدن بخشی از صحنه طرح­واره­ای هستند که توسط فعل توصیف می­شود و به همراه چارچوب نحوی مربوط، به صورت ساخت‌های فعلی سطح پایین نشان داده می­شوند. علاوه بر این نشان داده­ایم تناوبی بودن یک فعل، علاوه بر ویژگی‌هایی معنایی فعل به موضوعات فعلی به کار رفته در جمله نیز بستگی دارد. این مسئله در رویکردهای واژگانی به تناوب سببی قابل تبیین نیست زیرا درج واژگانی در نحو رخ می­دهد اما در چارچوب رویکرد فوق که یک انگاره کاربرد- بنیاد محسوب می­شود، می‌توان آن را تبیین کرد. در این رویکرد ساخت‌ها عبارات زبانی را به عنوان یک کل تایید می­کنند بنابراین نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها بر اساس این رویکرد توضیح داده می­شود.
 
 

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Causative alternation in Persian

نویسندگان [English]

  • Ali Safari 1
  • Gholamhosain Karimi doustan 2

1 Hazrat Masoumeh University

2

چکیده [English]

In this article, the causative alternation in Persian is discussed. First, it is shown that Persian anticausative verbs involve a CAUSE component and an implicit external argument. Second, we claim that causative alternation arises when a single change-of-state verb invokes more than one semantic frame (Fillmore, 1985): causative frame and anticausative frame. These semantic frames are the result of focusing a special part of the schematic scene described by the verb and together with the relevant syntactic frame, they are represented as lower level constructions (Iwata, 2008). Third, the role of arguments in participation in causative alternation can be accounted in a usage-based model of grammar. Based on this view, constructions sanction linguistic expressions as a whole.
 
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • causative alternation
  • anticausative
  • lexical-constructional approach
  • Frame Semantics
  • usage-based model

 1- مقدمه

در زبان فارسی مانند بسیاری از زبان‌ها فعل‌های تغییرحالت در تناوب سببی[1] شرکت می­کنند. فعل‌هایی مانند شکستن و پختن در دسته فعل‌های تغییرحالت قرار دارند که در تناوب سببی شرکت می­کنند:

(1) الف) علی شیشه را شکست. / شیشه شکست.

       ب) مریم غذا را پخت / غذا پخت.

       مهم‌ترین ویژگی تناوب سببی این است که فاعل گونه لازم و مفعول گونه متعدی دارای نقش معنایی یکسان هستند. فعل‌های تناوبی در کاربرد لازم، خودانگیخته یا ضدسببی[2] و در کاربرد متعدی، فعل‌های سببی خوانده می­شوند. در فعل‌های تناوب سببی، گونه لازم نشاندهنده یک تغییرحالت است و گونه متعدی علاوه بر تغییرحالت یک چیز، نشاندهنده سبب[3] یا عامل[4] این تغییرحالت می­باشد. بنابراین گونه متعدی را می­توان به شکل باعث] فعل لازم[ شدن بازگویی کرد. تناوب سببی در طول دهه­های گذشته مورد مطالعه زبان‌شناسان بسیاری قرار گرفته است. یکی از سؤالاتی که در مورد تناوب سببی مطرح می­شود مربوط به رابطه میان دو گونه است. آنچه مسلم است این است که قائل شدن به دو مدخل واژگانی برای دو گونه فعلی تناوب سببی، نمی­تواند رویکرد مناسبی باشد. بنابراین بسیاری از زبان‌شناسان معتقدند دو گونه تناوب سببی از طریق رابطه اشتقاقی با یکدیگر ارتباط پیدا می­کنند. به عبارت دیگر فعل‌های تناوبی صرفاً دارای یک مدخل واژگانی بوده و یک گونه از گونه دیگر مشتق می­شود. در این زمینه برخی زبان‌شناسان معتقدند گونه سببی، گونه پایه بوده و گونه ضدسببی از آن مشتق می­شود (لوین و رپپورت، 1995؛ راینهارت، 2002؛ کرکیا، 2004). دسته­ای دیگر از زبان‌شناسان معتقدند گونه ضدسببی، گونه پایه بوده و گونه سببی از آن مشتق می­شود (پینکر، 1989؛ جکندوف، 1990؛ هیل و کایزر، 2002). تعدادی از زبان‌شناسان نیز معتقدند هر دو گونه از یک ستاک مشترک بدست می­آیند (پینون، 2001). در این مقاله نشان خواهیم داد که موضوعات فعلی در فراهم نمودن شرایط تناوب سببی موثرند اما هیچ یک از رویکردهای واژگانی نمی­توانند نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها را تبیین کنند. ادعای اصلی نگارندگان این مقاله این است که میان دو گونه تناوب سببی رابطه اشتقاقی وجود ندارد، بلکه در چارچوب رویکرد واژگانی ساختمند[5] (ایواتا، 2008؛ بواس، 2003) و معناشناسی چارچوب[6]  (فیلمور، 1985؛ فیلمور و بیکر، 2010) تناوب سببی حاصل بر انگیخته شدن بیش از یک چارچوب معنایی توسط یک فعل است. بر اساس این رویکرد صحنه طرح­واره­ای فعل تناوبی توصیف­کننده یک رویداد سببی توسط عامل است. در صورتی که کل این صحنه کانونی شود، تظاهر آن در نحو به صورت گونه سببی است. اما اگر بخش خاصی از این صحنه طرح­واره­ای، کانونی شده و بخشی از آن در سایه قرار گرفته یا بریده شود، حاصل آن گونه ضدسببی می­باشد. عبارات زبانی حاوی هر یک از گونه­های تناوب سببی در چارچوب معنایی خاصی ظاهر می­شوند که تناظر این چارچوب‌های معنایی با ساخت‌های نحوی، به شکل ساخت‌های سطح پایین[7] فعلی نشان داده می­شوند (ایواتا، 2008). بر اساس این رویکرد، اول اینکه تبیین تناوب سببی به خارج از واژگان منتقل شده و دوم اینکه بر اساس انگاره کاربرد-بنیاد[8] می­توان نقش موضوعات فعلی در تناوب سببی را تبیین کرد زیرا ساخت‌ها کل یک عبارت زبانی را تایید می­کنند. به عبارت دیگر کل عبارت حاوی فعل در فراهم نمودن شرایط تناوب سببی موثر است. همچنین در این مقاله نشان داده می­شود فعل‌های ضدسببی دارای مؤلفه سبب و موضوعی خارجی ناآشکار هستند و تفاوت میان ساخت ضدسببی و مجهول به ماهیت موضوع خارجی مرتبط است. این مقاله مشتمل بر بخش‌های ذیل است. در بخش 2 به معرفی انواع تناوب سببی از لحاظ صوری می­پردازیم. در بخش 3 و 4 انواع رویکردهای مرتبط با تناوب سببی مرور خواهند شد. بخش 5 به تحلیل و بررسی تناوب سببی بر اساس چارچوب نظری مقاله اختصاص دارد. در بخش 6 نتیجه­گیری از مباحث مطرح شده ارائه می­شود.

 

2- انواع تناوب سببی در فارسی

بر اساس کامری (1992) زبان‌ها دارای سه نوع ساخت سببی­اند که عبارتند از واژگانی، ساختواژی و تحلیلی. در تناوب سببی واژگانی، بین گونه سببی و گونه ضدسببی تفاوت صوری وجود ندارد. فعل‌های تناوب سببی واژگانی در فارسی عبارتند از شکستن، پختن، پیوستن، دریدن، بریدن، پیچیدن، ریختن، شکافتن، نگه داشتن، مالیدن، فرسودن، گداختن، آلودن، ساییدن، گسیختن و کشیدن (دبیرمقدم، 1384). تناوب سببی ساختواژی حاصل افزودن پسوند -ان به بن مضارع فعل ضدسببی است مانند ترسیدن/ترساندن و ترکیدن/ترکاندن. علاوه بر دو نوع تناوب سببی، زبان فارسی از ساخت‌های دیگری بهره می­برد که به فعل مرکب معروف است. در این فعل‌ها یک جزء غیرفعلی که ممکن است اسم یا صفت باشد در کنار فعل‌های سبک[9] مانند کردن و شدن قرار گرفته و تشکیل یک فعل مرکب را می­دهد (کریمی دوستان، 1997؛ فولی و دیگران، 2005). گونه سببی به وسیله فعل سبک کردن و گونه ضدسببی به وسیله فعل شدن ساخته می­شود. برخی فعل‌های مرکب تناوبی عبارتند از تلخ شدن/تلخ کردن، ناراحت شدن/ ناراحت کردن و ضعیف شدن/ ضعیف کردن.

 

3- تناوب سببی در آثار زبان‌شناسان غیرایرانی

رویکردی که مدت‌ها در ادبیات مربوط به تناوب سببی رایج بود این است که گونه سببی از گونه ضدسببی متناظر خود مشتق می­شود. پیامد معنایی فرایند سببی­سازی این است که یک فاعل با نقش معنایی عامل را معرفی می­کند (پزتسکی، 1995؛ پینکر، 1989؛ جکندوف، 1990؛ هیل و کایزر، 2002). بر اساس این رویکرد گونه ضدسببی دارای بازنمایی واژگانی تک ظرفیتی بوده و موضوع خارجی در آن وجود ندارد. اما دقت بیشتر در داده­های زبانی نکاتی را آشکار می­کند که نشان می­دهد رویکرد سببی­سازی نمی­تواند رویکرد مناسبی برای تحلیل همه انواع تناوب سببی باشد. پینون (2001) با بررسی تناوب سببی در زبان‌های آلمانی، لهستانی و مجاری نشان می­دهد در این زبان‌ها، گونه ضدسببی نشان‌دار است و به وسیله افزودن وند یا ضمیر انعکاسی به گونه سببی ساخته می­شود. در واقع در این زبان‌ها با فرایند ضدسببی­سازی روبرو هستیم. لوین و رپپورت (1995)، راینهارت (2002)، کرکیا (2004) و کونتز-گاربودن (2009) نظریه خود را به صورت اشتقاق صورت ضدسببی از گونه سببی مطرح می­کنند. بر اساس نظریه لوین و رپپورت (1995) هر دو گونه دارای بازنمایی واژگانی یکسانند که در (2) نشان داده شده است:

 (2) [x DO ] CAUSE [ y BECOME state]

     ادعای لوین و رپپورت (1995) این است که هر دو گونه سببی و ضدسببی از نظر بازنمایی واژگانی یکسان و دو ظرفیتی­اند. به عبارت دیگر در بازنمایی واژگانی فعل‌های ضدسببی مؤلفه سبب وجود دارد و حذف نمی­شود و علت عدم ظاهر شدن موضوع خارجی در گونه ضدسببی این است که موضوع خارجی به علت مقید شدن واژگانی در سطح ساخت موضوعی حضور ندارد و بنابراین در نحو بیان نمی­شود. به عبارت دیگر در بازنمایی معنایی دو گونه، موضوع خارجی حضور دارد اما این عنصر در ساخت موضوعی گونه ضدسببی حضور ندارد[10]. اما رویکرد فوق نیز دارای مشکلاتی است. اول اینکه در برخی زبان‌ها گونه سببی از نظر صرفی نشان‌دار و گونه ضدسببی بی­نشان است. این رویکرد نمی­تواند این مسئله را تبیین کند. دوم اینکه بر خلاف پیش­فرض این رویکرد، برخی زبان‌شناسان (الکسیادو و دیگران، 2006) نشان می­دهند فعل‌های ضدسببی در ساخت موضوعی خود بر حضور موضوع خارجی دلالت می­کنند که در سطح نحو ناآشکار است. برخی زبان‌شناسان مانند پینون (2001) برای حل مشکل تشخیص صورت پایه، رویکرد پایه مشترک را پیشنهاد می­دهند که بر اساس آن هر دو گونه سببی و ضد سببی از یک ستاک مشتق می­شوند. به طور کلی رویکردهای واژگانی تناوب سببی دارای یک مشکل عمده هستند که عبارتست از عدم تبیین نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها. چنانکه در بخش 5-2 نشان خواهیم داد، موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها موثرند در حالی که بر اساس رویکردهای واژگانی، اشتقاق گونه مشتق از گونه پایه در واژگان رخ می­دهد. از آنجا که درج موضوعات فعلی در نحو انجام می­شود بر اساس رویکردهای واژگانی راهی برای تبیین نقش موضوعات فعلی در تناوب سببی وجود ندارد.

 

 

 

 4- تناوب سببی در آثار زبان‌شناسان ایرانی

عده­ای از زبان‌شناسان تبدیل فعل‌های متعدی به لازم را نوعی مجهول دانسته­اند و تناوب جفت‌های باز کردن/شدن، گول زدن/گول خوردن، شکست دادن/شکست خوردن را مجهول قلمداد کرده­اند (نوبهار، 1372؛ طیب، 2001). جباری (1382) و حق­بین (1383) بر این باورند که در زبان فارسی علاوه بر ساخت مجهول، ساخت میانه نیز وجود دارد و فعل دوم در جفت­هایی نظیر باز کردن/باز شدن، گول زدن/گول خوردن، شکست دادن/ شکست خوردن را فعل میانه می­دانند. راسخ­مهند (1386) در تحلیلی همسو با هسپلمث (1993) با ارایه شواهدی این گونه فعل‌ها را ضدسببی می‌شمرد و نشان می­دهد که در زبان فارسی جهت میانه وجود ندارد. کریمی (1376) و مگردومیان (2001) نیز با ارائه شواهدی نشان می­دهند تحلیل مجهول یا میانه این فعل‌ها مردود است. کریمی این فعل‌ها را معادل غیرمفعولی فعل‌های متعدی می­داند. به نظر رضایی (1389) فرایندی که دبیرمقدم و دیگران در مورد جفت‌های کردن/شدن بیان نموده­اند همان تغییر تعدی است. به عقیده رضایی (1389) این فرایند منحصر به جفت­های کردن/شدن نیست بلکه این جفت تنها یک نمونه از تناوب سببی در فارسی است که نه تنها در جفت­های گول زدن/خوردن، شکست دادن/ شکست خوردن بلکه در افعالی نظیر انداختن و افتادن و حتی افعال دو وجهی مانند شکستن و سوختن صورت می­گیرد. طبیب­زاده (1385: 115) بر این باور است که کلیه زنجیره­های اسم/صفت+ شدن/بودن که قابل تبدیل به ساخت سببی هستند، دارای ساخت اسنادی می­باشند و نه مجهول. راسخ مهند (1386) معتقد است در جملات ضدسببی می­­توان از قید خودبه‌خود استفاده کرد و گفت درخودبه‌خودبازشد وآبخودبه‌خودگرمشد اما این قید در مجهول به کار نمی­رود و نمی­توان گفت* دیوار خودبه‌خودسفیدشدو* لباسخودبه‌خودکوتاهشد. به اعتقاد راسخ­مهند (1386) عدم کاربرد این قید نشانه وجود عامل در جمله است که حتی اگر ذکر نشود، در جمله قابل استنباط است و این یکی از نشانه­های مجهول بودن جمله است. در بخش 5 نشان خواهیم داد قید خودبه‌خود صرفاً نشانه عدم وجود عامل بوده و به معنای عدم وجود سایر انواع سبب مانند وسیله و نیروی طبیعی[11] نیست. از لحاظ رابطه میان دو گونه در تناوب سببی، زبان‌شناسان ایرانی به رابطه اشتقاقی واژگانی در تناوب سببی قائل هستند (رضایی، 1389؛ راسخ مهند، 1386) اما در مورد جزئیات آن بحثی به میان نیاورده­اند. دبیرمقدم (1384) در چارچوب نظریه واژگانی به تحلیل تناوب سببی می­پردازد.

 

5- تحلیل و بررسی

در این بخش به مرور ویژگی‌های نحوی و معنایی تناوب سببی خواهیم پرداخت. بدین منظور ابتدا تناوب سببی را با دیگر تناوب­های تعدی[12] مانند مجهول مقایسه خواهیم کرد. سپس به ویژگی‌های معنایی فعل‌های تناوبی و نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها خواهیم پرداخت. در انتها تناوب سببی را در چارچوب رویکرد واژگانیساختمند تحلیل خواهیم کرد.

 

5-1- ضدسببی و مجهول

چنانکه ذکر شد تناوب سببی یک تناوب تعدی است که در آن تنها موضوع فعل ضدسببی، دارای نقش معنایی یکسان با مفعول فعل سببی است. این ویژگی باعث می­شود تناوب سببی با سایر تناوب­های تعدی مانند مجهول شباهت داشته باشد:

(3)   الف) علی طناب را برید. (سببی)

         ب)  طناب برید. (ضدسببی)

         ج) طناب بریده شد. (مجهول)

     فعل‌های ضدسببی دارای ویژگی‌های مشترکی با فعل‌های مجهول هستند. به عنوان مثال در بسیاری از زبان‌ها فعل‌های ضدسببی و مجهول دارای تکواژ یکسانی هستند (شافر، 2009؛ دبیرمقدم، 1364).

   در انگلیسی ساخت ضدسببی و مجهول با یکدیگر تفاوت دارند (لوین و رپپورت، 1995؛ راینهارت، 2002؛  کرکیا، 2004). اولین تفاوت این است که فعل‌های مجهول در انگلیسی می­توانند توسط عبارت by و قیدهای کنادی[13]  توصیف شده و به همراه بند هدف به کار روند در حالی که در ساخت ضدسببی هیچ‌یک از این موارد امکان ندارد:

 

(4)     a.The boat was sunk by Bill/ on purpose/ to collect the

                insurance.

         b.*The boat sank by Bill/ on purpose/ to collect the

                insurance.

     تفاوت دیگر این است که در ساخت‌های ضدسببی می­توان عبارت by itself را به کار برد در حالی که در ساخت مجهول نمی­توان این عبارت را استفاده کرد:

(5)    a.*The door was broken by itself

              b. The door broke by itself

     بر اساس دیدگاه بسیاری از زبان‌شناسان این تفاوت به این علت وجود دارد که در بازنمایی واژگانی فعل‌های مجهول یک موضوع خارجی ناآشکار وجود دارد که می­تواند عبارت by، قیدهای کنادی و بند هدف را نظارت[14] کند در حالی که بازنمایی واژگانی ساخت ضدسببی فاقد موضوع خارجی ناآشکار است. برای پاسخ به این پرسش که چرا ساخت‌های ضدسببی فاقد موضوع خارجی هستند دو دیدگاه وجود دارد: اول اینکه فعل‌های ضدسببی، فعل‌هایی تک ظرفیتی هستند بنابراین فاقد مؤلفه سبب و موضوع خارجی هستند (پزتسکی، 1995). دوم اینکه فعل‌های ضدسببی فعل‌های دوظرفیتی هستند اما به علت فرایند مقید شدن واژگانی[15](لوین و رپپورت، 1995) یا پوچواره­سازی[16]موضوع خارجی (راینهارت، 2002)، موضوع خارجی در سطح ساخت موضوعی این  فعل‌ها حضور ندارد. در این بخش با بررسی داده­های فارسی نشان می­دهیم علاوه بر اینکه فعل‌های ضدسببی، فعل‌های دو ظرفیتی محسوب می­شوند، در سطح ساخت موضوعی خود دارای موضوع خارجی هستند که در سطح نحو ناآشکار است. بنابراین تحلیل، تفاوت مجهول و ضدسببی به این مسئله باز می­گردد که در ساخت مجهول، موضوع خارجی ناآشکار می­تواند دارای نقش عامل باشد اما در ساخت ضدسببی، موضوع خارجی نمی­تواند عامل باشد. به عبارت دیگر فعل‌های مجهول و ضدسببی از لحاظ ظرفیت معنایی مشابه می­باشند.

     ابتدا به شواهدی اشاره می­کنیم که نشان می­دهند فعل‌های ضدسببی فعل‌هایی دو ظرفیتی بوده و دارای مؤلفه سبب هستند. مهم‌ترین شاهد برای وجود مؤلفه سبب در فعل‌های ضدسببی به کار رفتن عبارت by itself به همراه فعل‌های ضدسببی است. کرکیا (2004) معتقد است این قید توصیف کننده یک سبب در بازنمایی واژگانی این فعل است.در زبان فارسی «خودبه‌خود» را می­توان معادل عبارتby itself  دانست. در جملات زیر به کار رفتن «خودبه‌خود» به همراه فعل‌های ضدسببی نشان می‌دهد مؤلفه سبب در آنها وجود دارد:

(6)   الف) در خودبه‌خود باز شد.

        ب) این گیاه خودبه‌خود رویید.

        ج) گل خودبه‌خود پژمرده شد.

        د) ماست خودبه‌خود ترشید.

        ه) گل خودبه‌خود پژمرد.

      یک شاهد برای اینکه عبارت خودبه‌خود نشاندهنده مؤلفه سبب در جملات ضدسببی است جملات منفی ضدسببی است. به عنوان مثال مکالمه زیر را در نظر بگیرید.

(7)     الف) شیشه را چه کسی شکست؟

          ب) شیشه خودبه‌خود شکست.

         الف) شیشه خودبه‌خود نشکست، تو شیشه را شکستی!

     در مکالمه­ (7) گوینده (الف) با بکار بردن جمله منفی حاوی عبارت خودبه‌خود، اینکه شیشه باعث شکستن خود شده یا طناب باعث بریدن خود شده را انکار می­کند و گوینده (ب) را سبب این رویداد معرفی می­کند. در واقع گوینده با به کار بردن جمله منفی حاوی خودبه‌خود به وجود سبب در بازنمایی واژگانی فعل ضدسببی اذعان می­کند.

شاهد دیگر برای وجود مؤلفه سبب در فعل‌های ضدسببی این است که در فارسی گاهی فعل سببی در ساخت ضدسببی به کار می­رود:

(8)  هوا خیلی سرد کرده.

     جمله (8) نشان می­دهد ساخت ضدسببی بر وجود مؤلفه سبب دلالت می­کند زیرا گوینده با بکار بردن این جمله گویی هوا را علت سرد شدن خود می­داند.

     بنابر بحث فوق، نگارندگان فعل‌های ضدسببی را شامل مؤلفه سبب می­داند. پرسشی که در این جا مطرح می­شود این است که اگر فعل‌های ضدسببی مانند فعل‌های مجهول دو ظرفیتی هستند، تفاوت میان این دو ساخت چیست؟ در این بخش نشان خواهیم داد تفاوت این دو ساخت در ماهیت موضوع خارجی در آنها است. موضوع خارجی در ساخت مجهول می­تواند دارای نقش عامل باشد اما در ساخت ضدسببی موضوع خارجی صرفاً می‌تواند از انواع دیگر سبب مانند وسیله، نیروی طبیعی یا رخداد[17] باشد. چنانکه ذکر شد در انگلیسی فعل‌های ضدسببی نمی­توانند به وسیله عبارت by یا قیدهای کنادی توصیف شده و یا به همراه بند هدف به کار روند. این مسئله شاهدی برای عدم وجود موضوع خارجی در این ساخت محسوب می­شود. اما چنانکه شافر (2009) اشاره می­کند این آزمون‌ها صرفاً نشاندهنده عدم وجود نوع خاصی از موضوع خارجی یعنی عامل هستند. زیرا موضوع خارجی وسیله، نیروی طبیعی و رویداد حتی اگر در جایگاه سبب فعل‌های سببی قرار گیرند نمی­توانند به همراه بند هدف، قید کنادی یا حرف اضافه by «وسیله» به کار روند:

(9)   طوفان کشتی را (*عمداً/ *با یک موج بزرگ/ *برای اینکه سرنشینانش را غرق

        کند) در هم شکست.

     قید خودبه‌خود در فارسی نیز صرفاً نشانه عدم وجود عامل در جمله است و نه به معنای عدم وجود انواع دیگر سبب. در جمله بیمار خودبه‌خود خوب شد گوینده اذعان می­کند که بیمار به دست پزشکان بهبود نیافته بلکه عاملی ناشناخته در بهبود او موثر بوده است. از طرف دیگر در زبان فارسی می­توان موضوع خارجی وسیله، نیروی طبیعی و رویداد را به همراه حرف اضافه «از» و «با»، در ساخت ضدسببی به کار برد:

(10)   الف) شیشه با سنگ شکست.

         ب) شیشه از/ با فشار باد شکست

         ج) شیشه از موج انفجار شکست

          د) شیشه با  چکش شکست.

          ه) غذا با حرارت ذغال پخت

          و) تسمه از فشار زیاد برید.

     بنابراین اگر به کار بردن حرف اضافه «به وسیله» در فعل‌های مجهول نشان دهنده حضور موضوع خارجی است، به کار رفتن حرف اضافه «از» یا «با» نیز نشان دهنده حضور یک موضوع خارجی در ساخت موضوعی فعل­های ضدسببی است. اما در فعل‌های ضدسببی موضوع خارجی نمی­تواند عامل باشد. این مسئله تفاوت میان ضدسببی و مجهول را تبیین می­کند. چنانکه جملات زیر نشان می­دهند فعل‌هایی که لزوماً نیاز به عامل دارند نمی­توانند در ساخت ضدسببی ظاهر شوند اما می­توانند مجهول شوند:

(11)    الف) *علی خودبه‌خود کشته شد

           ب) علی توسط دشمن کشته شد.

     الکسیادو و دیگران (2006) و کالولی (2007) نیز با بررسی داده­هایی از زبان‌های آلبانیایی و یونانی نشان می­دهند فعل‌های ضدسببی در ساخت موضوعی خود دارای موضوع خارجی هستند. به طور خلاصه در این بخش نشان دادیم فعل‌های ضدسببی علاوه بر دارا بودن مؤلفه سبب در بازنمایی واژگانی، دارای موضوع خارجی ناآشکار هستند و تفاوت میان ساخت مجهول و ضدسببی به حضور عامل در مجهول مربوط است.

 

5-2- ویژگی‌های معنایی فعل‌های تناوبی و نقش موضوعات فعلی

هسپلمث (1993)، لوین و رپپورت (1995) و راینهارت (2002) در بررسی فعل‌های تناوب سببی به این نتیجه می­رسند که فعل‌هایی می­توانند در تناوب سببی شرکت کنند که محدودیتی در مورد موضوع خارجی آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر موضوع خارجی یک فعل محدود به عامل باشد، آن فعل نمی­تواند در تناوب سببی شرکت کند و صرفاً دارای گونه سببی است. در اینجا قصد نداریم در مورد ویژگی‌های معنایی فعل‌های تناوبی بحث کنیم. آنچه مد نظر نگارندگان است این است که تمامی این زبان‌شناسان، تناوبی بودن فعل‌ها را به ویژگی‌های معنایی فعل‌ها نسبت می­دهند در حالی که عوامل دیگری نیز در تناوبی بودن یا نبودن فعل‌ها موثرند. رپپورت و لوین (2011) داده­هایی را در انگلیسی ارائه می­دهند که نشان می­دهد علاوه بر ویژگی‌های معنایی فعل‌ها، عواملی چون موضوعات فعلی که به همراه فعل در جمله می­آیند، در تناوبی بودن آن موثر هستند.

 

 

 

 

در زبان فارسی نیز برخی فعل‌های تناوبی، اگر به همراه موضوعات خاصی به کار روند نمی­توانند در تناوب سببی شرکت کنند:

(12)   الف) علی شیشه را شکست.

         ب) شیشه شکست.

         ج) علی قولش را شکست.

         د) * قول علی شکست.[18]

(13)     الف) مریم طناب را برید

           ب) طناب برید.

           ج) مریم/ کارد میوه را برید.

           د) * میوه برید.

 (14)    الف) علی پماد را مالید به دستش.

            ب) پماد مالید به دست علی.

            ج) راننده ماشین را مالید به دیوار.

            د) * ماشین مالید به دیوار.

     هیچ‌یک از رویکردهای واژگانی تناوب سببی نمی­توانند نقش موضوعات فعلی را در تناوب سببی تبیین کنند. بر اساس رویکردهای واژگانی، اشتقاق یک گونه از گونه دیگر در واژگان رخ می­دهد در حالی که موضوعات فعلی در بخش نحو در کنار فعل قرار می­گیرند. رویکرد واژگانی- ساختمند با مجهز بودن به انگاره کاربرد-بنیاد می­تواند نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل‌ها را به راحتی تبیین کند.

 

5-3 رویکرد واژگانی-ساختمند

به پیروی از ایواتا (2008) و بواس (2003) در چارچوب رویکرد واژگانیساختمند، تناوب موضوعی را حاصل حضور یک فعل در بیش از یک چارچوب معنایی می­دانیم. در این رویکرد که یک انگاره کاربرد- بنیاد محسوب می­شود چارچوب‌های معنایی به همراه چارچوب‌های نحوی مربوطه به شکل ساخت‌های سطح پایین فعلی نشان داده می­شوند که حاصل انتزاعی کردن رخدادهای منفرد عبارات زبانی است. انتزاعی شدن ساخت‌های فعلی[19] باعث شکل­گیری ساخت‌های طبقه فعلی[20] می‌شود که در سطح میانی قرار دارند. هر یک از گونه­های تناوب توسط یک ساخت طبقه فعلی مجزا تایید می­شوند. انتزاعی شدن ساخت‌های طبقه فعلی نیز منجر به شکل­گیری ساخت‌های انتزاعی سطح بالا[21] می­شود. در رویکرد واژگانی ساختمند، ساخت‌ها عبارتند از تناظر صورت و معنا که واحدهای اصلی زبان محسوب می­شوند. در این رویکرد تمام سطوح تحلیل شامل ساخت‌ها می­باشند و عبارات زبانی اگر به وسیله ساخت‌های زبان تایید شوند، عباراتی پذیرفتنی محسوب می­شوند. در این رویکرد اطلاعات معنایی ساخت‌ها بر اساس معناشناسی چارچوب ( فیلمور، 1985؛ فیلمور و بیکر، 2010) نمایش داده می­شود.

     بر اساس معناشناسی چارچوب، توصیف معنایی کلمات می­بایست شامل اطلاعاتی در مورد تمام جنبه­های دائره­المعارفی مرتبط با کلمات باشد. فیلمور (1985) معتقد است به منظور درک معنای یک کلمه در یک زبان خاص، ابتدا می­بایست دانش ساختارهای مفهومی یا چارچوب‌هایی معنایی که زیربنای معنایی کلمات محسوب می­شوند را در اختیار داشته باشیم. چارچوب‌هایی معنایی از عناصر چارچوب[22] تشکیل شده‌اند که عبارتند از مشارکت­کنندگان در چارچوب معنایی فعل که به صورت نقش­های موقعیتیو روابط میان آنها توصیف می­شوند. علاوه بر این، چارچوب‌ها شامل معانی پیش­انگاره در مورد واژه مورد نظر می­باشند. بر اساس این اصول، هر ساخت فعلی شامل اطلاعات معنایی در مورد چارچوبی است که آن معنای فعلی در آن به کار می­رود. علاوه بر این هر ساخت فعلی شامل اطلاعات نحوی در مورد تظاهر نحوی عناصر چارچوب می­­باشد.

     چنانکه در بخش پیشین نشان داده شد، تمامی فعل‌های تناوب سببی، دارای بازنمایی واژگانی دو ظرفیتی هستند. این بدین معنی است که حتی در کاربرد ضدسببی این افعال، مؤلفه سبب و موضوع خارجی وجود دارد اما موضوع خارجی نمی­تواند عامل باشد. بنابراین فعل‌های تناوبی را به صورت صحنه طرح­واره­ای نشان می­دهیم که در آن یک موضوع خارجی که می‌تواند عامل، وسیله، نیروی طبیعی یا یک رویداد باشد، باعث تغییر حالت یا وضعیت کنش­رو می­شود. به عنوان مثال صحنه طرح­واره­ای فعل شکستن در (15) نشان داده شده است.

 

(15) صحنه طرح­واره­ای فعل شکستن

     صحنه فوق به یک سبب اشاره می­کند که می­تواند عامل، نیروی طبیعی یا وسیله باشد. این صحنه همچنین به یک کنش­پذیر اشاره می­کند که تحت تأثیر سبب تغییر حالت داده و از حالت نشکسته به حالت شکسته در آمده است. صحنه فوق بسته به اینکه کدام بخش آن کانونی شود می­تواند دارای دو تعبیر باشد. اگر کل صحنه کانونی شود تعبیر آن این است که یک سبب باعث شکستن شیشه شده است. تظاهر این تعبیر در نحو به صورت گونه سببی است. اما اگر سبب در سایه قرار گرفته و صرفاً شیشه کانونی شود، تعبیر آن این است که شیشه شکسته است. تظاهر تعبیر دوم در نحو، عبارتست از گونه ضدسببی. هر یک از تعابیر فوق به صورت یک چارچوب معنایی و به شکل طرح­واره نشان داده می­شود. چارچوب سببی در (16) نشان داده شده است.

 

 

 

 

(16) چارچوب معنایی گونه سببی فعل شکستن

     فیشر و دیگران (1991) به فرایندی اشاره می­کنند که بر اساس آن یک نقش برجسته­سازی[23] شده در معنای فعل، در سایه قرار گرفته و در نحو بیان نمی­شود اما معنای فعل به وجود آن نقش اشاره دارد. این فرایند زمانی عمل می­کند که نقش مورد نظر از اهمیت کمتری برخوردار باشد. نقشی که در سایه قرار می­گیرد می­تواند به صورت موضوع غیرمستقیم[24] در نحو ظاهر شود. اما گاهی اوقات یک نقش از صحنه بریده[25] می‌شود. در این صورت این نقش حتی به صورت موضوع غیرمستقیم نیز نمی­تواند در نحو ظاهر شود. در گونه ضدسببی علاوه بر کانونی شدن شیشه و در سایه قرار گرفتن سبب، عامل از صحنه بریده می­شود. به همین علت می­توان وسیله یا نیروی طبیعی را به وسیله حروف اضافه در گونه ضدسببی به کار برد اما عامل نمی­تواند در گونه ضدسببی ظاهر شود. چارچوب معنایی گونه ضدسببی شکستن در (17) نشان داده شده است. در این صحنه فقط نتیجه عمل کانونی شده و بقیه عناصر چارچوب در سایه قرار می­گیرند.

 

 

 

 

 

 

(17) چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن

     ساخت فعلی مربوط به گونه سببی چارچوب نحوی ] گ. اx گ. اy شکستن[ را با معنای ] x باعث شد y بشکند[ ارتباط می­دهد. چارچوب نحوی ساخت فعلی گونه ضدسببی نیز به صورت ]گ. ا x شکستن[ است که با معنای ] x شکست[ مرتبط است. بنابراین ساخت فعلی دو گونه در (18) نشان داده شده است.

 

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx گ. اy شکستن[

معنا: x باعث می­شود y بشکند

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx شکستن[

معنا: x شکست

 

 

 

 

 

 

 


(18) (الف) ساخت فعلی گونه سببی              (ب) ساخت فعلی گونه ضدسببی

  گونه سببی فعل شکستن به همراه عباراتی چون علی آب را ریخت و آشپز غذا را پخت توسط ساخت طبقه فعلی تایید می‌شود که چارچوب نحوی ] گ. ا x گ. ا y فعل  [را با معنای ] x باعث تغییر وضعیت y شد[ پیوند می­دهد. چگونگی تایید گونه سببی فعل شکستن در (19) نشان داده شده است.

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx گ. اy شکستن[

معنا: x باعث می­شود y بشکند

 

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx گ. ا y ریختن[

معنا: x باعث می­شود y بریزد

 

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx گ. ا y فعل[

معنا: x باعث می­شود y تغییر وضعیت دهد

 

 

 

 

 

 

 

 

نحو: ] مریم آب را ریخت[

معنا: .....................................

 

 

 

 

 

نحو: ] علی شیشه را شکست[

معنا: ......................................

 

 

 

 

 

 

 

 


ساخت طبقه فعلی                        

 

 

ساخت فعلی

 

 

 

 

(19) تایید گونه سببی

     گونه ضدسببی فعل شکستن نیز به همراه عباراتی چون آب ریخت توسط ساخت طبقه فعلی تایید می­شود که چارچوب نحوی ] گ. اx فعل[ را با معنای ] x تغییر وضعیت داد[ پیوند می­دهد. چگونگی تایید این گونه توسط ساخت طبقه فعلی فوق در (20) نشان داده شده است.

 

 

 

نحو: ] گ. اx فعل[

معنا: x تغییر وضعیت می‌دهد

 

 

 


ساخت طبقه فعلی

 

 

 

نحو: ] گ. اx شکستن[

معنا: x شکست

 

 

 

 

نحو: ] گ. اx ریختن[

معنا: x ریخت

 

 

 

 

 


ساخت فعلی

 

 

 

 

 

نحو: ] آب ریخت[

معنا: .....................................

 

 

 

 

نحو: ] شیشه شکست[

معنا: ......................................

 

 

 

 

 

 

 


رخدادهای منفرد

 

(20) تایید گونه ضدسببی

     ساخت فعلی گونه­های تناوب سببی ساختواژی پوسیدن/پوساندن و فعل مرکب باز کردن/باز شدن نیز به همین ترتیب نشان داده می­شود. نشان‌داری ساختواژی گونه سببی پوساندن به علت حضور موضوع خارجی در نحو می­باشد. در مورد فعل مرکب باز کردن/باز شدن می­توان گفت فعل سبک کردن بازتاب حضور موضوع خارجی در نحو و فعل سبک شدن بازتاب عدم تظاهر عامل در نحو است.

     در انگاره کاربرد- بنیاد (تیلور، 2002) رابطه میان ساخت‌ها و عبارت‌های زبانی به این صورت تبیین می­شود که عبارت‌های جدید می­توانند معنادار و پذیرفتنی باشند اگر بتوانند با ساخت‌های زبانی که قبلاً به عنوان واحدهای زبان شناخته شده­اند ارتباط یابند. در غیر این صورت این عبارت ناپذیرفتنی خواهد بود. اگر یک عبارت زبانی بتواند به عنوان موردی از یک ساخت تعبیر شود، به وسیله ساخت مورد نظر تایید می­شود. ساخت‌ها عبارت‌های زبانی را به عنوان یک کل تایید می­کنند. اگر این نظام را در مورد ساخت‌های فوق به کار بندیم نتیجه این است که به کار رفتن یک فعل در یک ساخت نحوی خاص بستگی به این دارد که کل زنجیره­ای که فعل را در بردارد به عنوان موردی از یک ساخت تعبیرشود .به عنوان مثال کل عبارت آب ریخت توسط ساخت طبقه فعلی در (20) تایید می شود. بدین ترتیب می­توان نقش موضوعات فعلی در تناوبی بودن فعل ها را تبیین کرد. چنانکه گفته شد در زبان فارسی برخی فعل های تناوب سببی اگر با موضوعات خاصی به کار روند در تناوب سببی شرکت نمی­کنند و صرفاً دارای گونه سببی اند. در واقع موضوعات فعلی در تناوبی بودن این فعل ها موثر است. 

(21)   الف) علی شیشه را شکست

         ب) شیشه شکست

          ج) علی قولش را شکست

         د) *قول علی شکست

     علت اینکه جمله (21 د) ناپذیرفتنی است این است که این جمله نمی­تواند در چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن حاضر شود. به عبارت دیگر این جمله توسط ساخت فعلی گونه ضدسببی فعل مورد نظر تایید نمی­شود. چارچوب معنایی گونه ضدسببی فعل شکستن شامل معنای تغییرحالت یک جسم فیزیکی است اما عبارت *قول علی شکست با این چارچوب معنایی مطابقت نداشته و نمی­تواند در آن ظاهر شود. بنابراین می­توان گفت فعل شکستن با دو چارچوب معنایی مرتبط است. چارچوب‌های معنایی فعل شکستن را در (22) نشان می­دهیم. چارچوب اول را چارچوب شکستن-تغییرحالت و چارچوب دوم را چارچوب شکستن-نقض کردن می­نامیم. در واقع چارچوب شکستن-نقض کردن حاصل گسترش استعاری چارچوب شکستن-تغییرحالت است.

(22)  الف) چارچوب شکستن-تغییرحالت

         عناصر: سبب، کنش­پذیر

         روابط: سبب باعث می­شود کنش­پذیر از حالت نشکسته به حالت شکسته در

          بیاید.

        ب)  چارچوب شکستن- نقض کردن

        عناصر: عامل، کنش­رو

        روابط: عامل باعث می­شود کنش­رو نقض شود.

     ساخت ضدسببی فقط عباراتی را تایید می­کند که در آن فعل شکستن در چارچوب معنایی (22 الف) به کار رود. در جمله (21 د) این فعل در چارچوب معنایی (22 ب) به کار رفته و به همین علت ساخت ضدسببی آن را تایید نمی­کند.

 

6- نتیجه

در این مقاله تناوب سببی در زبان فارسی در چارچوب رویکرد واژگانیساختمند مورد بررسی قرار گرفت. مزیت این رویکرد نسبت به رویکردهای دیگر این است که اول نیاز به تشخیص صورت پایه وجود ندارد و دوم بر اساس آن می­توان نقش موضوعات فعلی را در تناوبی بودن فعل‌ها تبیین کرد. با بررسی داده­های فارسی به این نتیجه رسیدیم که فعل‌های ضدسببی فارسی در بازنمایی واژگانی خود دارای مؤلفه سبب بوده و بر موضوع خارجی دلالت می­کنند. در ادامه با تحلیل تناوب سببی در چارچوب رویکرد واژگانیساختمند، هر یک از گونه­های تناوب سببی را حاصل حضور عبارت زبانی حاوی فعل در چارچوب معنایی خاصی دانستیم که این چارچوب معنایی به همراه ساخت نحوی مربوط به آن به صورت ساخت فعلی نشان داده شد. بر اساس انگاره کاربرد-بنیاد، ساخت‌ها کل عبارات زبانی را تایید می­کنند. در نتیجه تایید یا عدم تایید یک عبارت توسط یک ساخت بستگی به موضوعات فعلی به کار رفته در آن نیز دارد.



[1].causative alternation

[2].anticausative

[3].cause

[4].agent

[5].lexical-constructional approach

[6].Frame Semantics

[7].lower-level construction

[8].usage-based model

[9].light verb

[10]. لوین و رپپورت (1995) بازنمایی واژگانی کلمات را شامل دو بخش بازنمایی معنایی و ساخت موضوعی می­دانند.

[11].natural force

[12].transitivity alternation

[13].agentive adverb

[14].control

[15].lexical binding

[16].expletivization

[17].event

[18]. فعل شکستن در این جمله در معنای استعاری به کار رفته است. در بخش 5-3 نشان می دهیم که علت ناپذیرفتنی بودن این جمله همین است. به عبارت دیگر  چارچوب معنایی فعل شکستن در این مثال با چارچوب معنایی مثال (15ب) متفاوت است. آشکار است که موضوع درونی فعل باعث این تفاوت شده است.

 

[19].verb-specific construction

[20].verb class-specific construction

[21].higher-level construction

[22].frame elements

[23].profiled role

[24].oblique role

[25].cut

منابع
جباری، محمدجعفر (1382). تفاوت مجهول در زبان‌های فارسی و انگلیسی.مجلةزبانشناسی 78.78-94
حق­بین، فریده (1383). جهت میانه در زبان فارسی. مجلةدانشکدةادبیاتدانشگاهفردوسی146. 141- 154 
راسخ­مهند، محمد (1386). ساخت ناگذرا در فارسی. مجله زبان و زبانشناسی 1 . 1-20
رضایی، والی (1389). نگاهی تازه به ساخت مجهول در زبان فارسی. مجله پژوهشهای زبانشناسی. س 2. ش 1. 34-19
دبیرمقدم، محمد (1364). مجهول در زبان فارسی. مجلهزبانشناسی. س 2. 1. 45-31
دبیرمقدم، محمد (1384) .ساخت‌های سببی در زبان فارسی. پژوهشهای زبانشناختی فارسی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 82-18
طبیب­زاده، امید (1385) .ظرفیتفعلوساخت‌هایبنیادینجملهدرفارسیامروز؛پژوهشیبراساسنظریهدستوروابستگی. تهران: نشر مرکز.
کریمی، سیمین (1376). از ژرف ساخت تا ساخت منطقی و نظریه مینیمالیست. مجله زبانشناسی 24. 95-47
نوبهار، مهرانگیز (1372). دستور کاربردیزبانفارسی.تهران: انتشارات رهنما.
 
Alexiadou, A., E. Anagnostopoulou and F. Schäfer. 2006. The properties of anticausatives crosslinguistically. In M. Frascarelli (ed.). Phases of hnterpretation (187– 211). Berlin: Mouton de  Gruyter.
Boas, H.C. 2003. A lexical-constructional account of the locative alternation.  In Carmichael, L.C.H. Huang, and V. Samiian (eds.). Proceedings of the 2001 Western Conference in Linguistics (13. 27-42).
Chierchia, G. 2004. A semantics for unaccusatives and its syntactic consequences. In A. Alexiadou, E. Anagnostopoulou, and M. Everaert(eds.). The Unaccusativity Puzzle (22–59). Oxford: Oxford University Press.
Comrie, B. 1992. Language universal and linguistic typology: Syntax and morphology. England: Blackwell; 2nd edn.
Fillmore, C. 1985. Frames and the semantics of understanding. Quadernie di Semantica 6(2): 222-254.
Fillmore, C. J. and C. Baker. 2010. A frames approach to semantic analysis. In B. Heine & H. Narrog (eds.). The Oxford handbook of linguistic analysis (313–340). Oxford: Oxford University Press.
Fisher, C., G. Hall, S. Rakowitz, and L. Gleitman. 1991. When it is better to receive than to give: Syntactic and conceptual constraints on vocabulary growth. IRCS Report (91-41). Philadelphia: University of Pennsylvania.
Folli, R., Harley H. and S. Karimi. 2005. Determinants of event type in Persian complex predicates. Lingua 115: 1365-1410.
Hale, L. & S. J. Keyser. 2002. Prolegomenon to a Theory of Argument Structure. Cambridge Mass: MIT Press.
Haspelmath, M. 1993. More on the typology of inchoative/causative verb alternations. In B. Comrie and M. Polinsky (eds.). Causatives and Transitivity (87- 20). Amstrdam: John Benjamins.
Iwata, S. (2008). Locative alternation: A Lexical-Constructional Approach. (Constructional Approaches to Language). Amsterdam: John Benjamins.
Jackendoff,  R. 1990. Semantic Structure. Cambridge Mass: MIT Press
Kallulli, D. 2007. Rethinking the passive/anticausative distinction. Linguistic Inquiry 38:770-780.
Karimi-Doostan, Gh. 1997. Light verb construction in Persian. Doctoral dissertation. University of Essex.
Koontz-Garboden, A. 2009. Anticausativization. Natural Language and Linguistic Theory 27:77-138
Levin, B. and M. Rappaport. 1995. Unaccusativity: At the Syntax-Lexical semantics interface. Cambridge Mass: MIT Press.
Megerdoomian, K. 2001. Primitive elements of verbal predicates: Evidence from Persian. Workshop on syntax of predication. Berlin: ZAS.
Pesetsky, D. 1995. Zero syntax. Cambridge Mass: MIT Press.
Pinker, S . 1989. Learnability and cognition: The acquisition of argument structure. Cambridge Mass: MIT press
Piñón, C. 2001. A finer look at the causative-inchoative alternation. In
Hastings R., B. Jackson, and Z. Zvolenszky (eds.). Proceedings of semantics and linguistic theory 11.  Ithaca, NY: CLC Publications.
Rappaport M. and B. Levin. 2011. Lexicon uniformity and the causative alternation.  in M. Everaert, M. Marelj, and T. Siloni, (eds.). The Theta system: argument structure at the Interface. Oxford University Press.
Reinhart, T. 2002. The theta system – An overview. Theoretical Linguistics 28: 229–290.
Schafer, F. 2009.  The causative alternation. In Language and Linguistics Compass 3.2: 641- 681.
Taylor, J. 2002. Cognitive grammar. Oxford: Oxford University Press.
Tayyeb, S.M.T. 2001. A functional-typological approach to passive in contemporary Farsi. Paper presented at the Fifth Linguistics Conference in Iran. Tehran: Allameh Tabatabai University.